عمان سامانی هنرمندانه گفتگوی بین جبرئیل و امام حسین(ع) را در گیرودار ظهر عاشورا به تصویر کشیده است.
چون خودی را در رهم کردی رها
تو مرا خون، من تو رایم خونبها
هرچه بودت، داده ایی اندر رهم
در رهت من هر چه دارم می دهم
شاه گفت ای محرم اسرار ما
محرم اسرار ما از یار ما
گرچه تو محرم به صاحبخانه ای
لیک تا اندازه ای بیگانه ای
آنکه از پیشش سلام آورده ای
وآنکه از نزدش پیام آورده ای
بی حجاب اینک در آغوش من است
بی تو رازش جمله درگوش من است
از میان رفت آن منی و آن تویی
شد یکی مقصود و بیرون شد دویی
گر تو هم بیرون روی نیکوترست
زآنکه غیرت آتش این شهپرست
جبرئیلا رفتنت زینجا نکوست
پرده کم شو در میان ما و دوست
رنجش طبع مرا مایل مشو
در میان ما و او حایل مشو
از سر زین بر زمین آمد فراز
وز دل و جان برد بر جانان نماز
با وضویی از دل و جان شسته دست
چار تکبیری بزد بر هر چه هست
گشته پر گل ساجدی عمامه اش
غرقه اندر خون نمازی جامه اش
و آن سپاه ظلم و آن احزاب جور
چون شیاطین مر نمازی را به دور
تیر بر بالای تیر بیدریغ
نیزه بعد نیزه تیغ از بعد تیغ
قصه کوته شمر ذی الجوشن رسید
گفتگو را آتش خرمن رسید
زآستین، غیرت برون آورد دست
صفحه را شست و قلم را سر شکست
"عمان سامانی"
نظرات شما عزیزان:
کاظم
ساعت11:52---16 آبان 1392
از بابت شعر عمان سامانی متشکر خدا امواتت رو رحمت کند